لعنت به مستراح!

لعنت به مستراحی که برچسب قرمز و آبی شیرش برعکس خورده باشد 

لعنت به مستراحی که سوسک ها بدون اطلاع و هماهنگی سرشان را از چاه بیرون بیاورند

لعنت به مستراحی که مرکز کانونی تحدّب کاسه اش روی صورت آدم باشد 

لعنت به مستراحی که قبل از نشستن کسی درش را بزند 

لعنت به مستراحی که آبش قطع باشد و آفتابه اش خالی

لعنت به مستراحی که پشت درش نوشته باشند: لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان بریند

لعنت به مستراحی که صدا را 56 مرتبه اکو کند…که یه ساعت مجبور شی بعدش توضیح بدی بابا به خدا عمق فاجعه این قدر نبود 

لعنت به مستراحی که شیلنگش از هفت جا سوراخ شده باشد 

لعنت به مستراحی که سر شیلنگش همیشه توی چاهش افتاده باشد 

لعنت به مستراحی که فاصله کاسه اش از دیوار پشتی فقط یک سانت باشد… هر دفعه که میای بشینی با کله میری سمت در ورودی 

لعنت به مستراحی که فشار شیر آبش مثل شیر سماور است

لعنت به مستراحی که تا دستشویی بزرگه تالاپ میافته توش، آبش به صورت انفجار میزنه بیرون میخوره به باسن مبارک.



پ.ن:
این تن بمیره این متن کپه ولی با خوندنش 2ساعت می خندیدم!شرمنده از اصطلاحات ادبیش!


شریعتی...

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:


١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 
٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده شان یکی است.

۳- آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.
شگفت انگیزترین آدمها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز میشناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

 

دیگه عنوان ندارم واسش!

بحث تمومه!

حوصله ی چیزیو که ندارم اینه که هی بخوام بحث کنم که آره یا نه...

دیگه به اینجام رسیده...

تاآخر این ماه شمارمو عوض میکنم.خوب آخه نقصیر من نیست من عاشق این شمارمم اصلا رند نیست کسی نمیتونه حفظش کنه و تمام اعداد توشه!
خبرزشت؟؟؟داداش غول برره از من خوشش میاد!ای ی ی ی ی ی...

کچل....چاق...گنده...
من دربرابرش عین خودکارم اصلا روش شد؟؟؟پسره ی بی تربیت!
تمام شماره های برادرا رو از توی گوشیم پاکیدم تا هر وقت کسی ازم پرسید اینا کین میگم این عین داداشمه باورش نشه خودمو الکی عذاب ندم!
والا!پسره فنچول منچول18-19 ساله ی سینماگران به چه دردم می خوره؟؟عین اون پسره که میشد پسرعموی نامزد دختر خاله نازی!

چقدر زشت!!!!!!!!بااون موهای رنگ کردش و ابرو های قشنگش!
هر روز یه مدل فشن میکرد.آی که چقدر بدم میاد پسر بره تو آرایشگاه بشینه براش موهاشو مدل بدن!!!
عموما 10تا شماره تو گوشیمه!7تا دوستام!مامان و باباو عرشیا!وتمام...
می خوام نباشن!
اصلا من دوست پسر نمی خوام!
اصلا تا حالا نداشتم!
خیلیم خوبه!
وقتی آدم درستی پیدا نمیشه همون بهتر که نباشه.
هرکیم که ما ازش خوشمون میاد یا میره نامزد میکنه یا میره خارج از کشور!
شانس نداریم که بخت باز کنبم!
الان که فکرشو می کنم من از کسایی که ندیدمشون بیشتر خوشم میاد!

عین پسر خاله دوست دختر جواد نکونام!(یعنی دیدمشاولی کلا این بشر ایده آل بود جای حرف نداشت بازم بختشو باز کردم!)
والا مردم چه شگردهایی دارن ماکه عمرا بتونیم!جوادنکونام زنگ زده بود همچین نازمیکشید!کسی که استادیوم هم تمیز می کنه ناز مارو نمیکشه!

یا نامزددخترخاله نازی!(که البته خودش کرمکی بود می گفت نیستم!مهندس نفت بود.اونم بدنبود!)

بین کساییم که توی نت شناختمشون البته تقریبا هم از بعضیا خوشم میومد!
به ترتیب شناختم محمدو دانیال و احسان!
که بین همشون فقط احسان مونده انشا... گیر زن جماعت نیوفته(دارم ارشادش می کنم!)

اصلا حد وسط دوست ندارم!
----------------------------------------------------------------------------

پ.ن1:جواد نکونامو که تو هوا زدن کاش مسعود شجاعیش گیرمون بیاد!(نیومدم به جهنم!)

پ.ن2:من دیگه بحث دوست پسرو بستم!این سر خرا که یه مدت میان و میرن فقط وقت گیرن آدم باید ارزش خودشو بدونه با کسی باشه که موقتی نیست!(که بازم گیر ما نمیاد!)

تموم شد!

بوسه

بوسیدن قول ماندن نیست"شروغ با هم بودنه"درک هم و فهمیدن"حس بهم رسیدنه"منتظر ماندن گناه نیست"گناه ندیدن اوست

شلاق وجودت...

امشب

دلم شلاق میخواست

و تو را

و خودم را

و این عشق قلمبه ی شده پر از حرصم

میخواست به درو دیوار بپاشد

بوی باروت

صدای دینامیت

و تازیانه های پی در پی روی تن تو

صدای فریادت

و التیام من

و دوباره طعم شور خون لبهایت

کاش بودی

تا سگ وحشی احساسم

این همه پر از عقده نمیماند..

شریعتی

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟•
•غافلگیر شدیم•
•چتر نداشتیم•
•خندیدیم•
•دویدیم•
...
•و•
•به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم•
•.•
•دومین روز بارانی چطور؟•
•پیش بینی اش کرده بودی•
•چتر آورده بودی•
•و من غافلگیر شدم•
• •
•سعی می کردی من خیس نشوم•
•و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود•
•.•
•و سومین روز چطور؟•
•گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری•
•چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد•
•.•
•و•
•و•
•و•
•و•
•چند روز پیش را چطور؟•
•به خاطر داری؟•
•که با یک چتر اضافه آمدی•
•و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم•
•.•
•فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم•
•تنها برو•

دیگه حرفی ندارم!

نمیدونم چرا همیشه به حرفای همه گوش میدم کمکشون میکنم که مدتی غماشونو فراموش کنن و شاد باشن اما به ما که میرسه همه مشغولیات دارن!

اصلا دختری نیستم که گریه کنم و اشکم دم مشکم باشه کاش یه خورده دختره لوسی بودم یا شایدم یکم عشوه ای!

عمرا!!!!والا اگه مامانم دست نیاز سمت خدا برنمی داشت که من دختر بشم شاید الان پسر بودم وهمه راضی...

از بچگیام تمام شیطنت هام پسرونه بوده واینقدر اذیت میکردم هیچ دختری حاضر نبود باهام دوست بشه!محدود دخترایی بودن!شاید مثل خودم بیش فعال!

هنری بودم از بچگیم...

همیشه دوست داشتم همه چیزی خودم تجربه کنم واسه همین همیشه اطلاعاتم راجع به همه چیز از همه هم سن و سالام بیشتر بود.گرچه همیشه دردسر درست میکردم وتنها ویژگیه خوبم این بود که زیاد درس می خوندم.

الانه 17سالمه اما اگه یکی پایه حرف زدن باهام بشینه می فهمه من مثل دخترای16-17ساله دنبال قرطی بازیای مسخره و انک کردن نیستم یعنی دیگه حوصله ندارم!

آب از سرم گذشته!

همچینم لوس بارنیومدم یه نمه پوست کلفت شدم واسه الان!

روزانه بشینم بهش فکر کنم زندگیم چرتیده!
دیروز در پی بیکاری داشتم ظرف می شستم آقای بابام هم پشت میز ناهار خوری نشسته بود بهش گفتم بابا چرا اینقدر این اواخر یکنواخت شدیم؟؟؟همش روزام تکراریه!

از پشت عینک زیر چشمی همچین یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرد و گفت میدونی چرا؟چون همه چی داری اینجوری شدی همش واست عادیه!

زنگ میزنی میگی بابا فلان چیزو می خوام سریع واست میگیرم اما اگه بدبخت بودی حتی یه پنکه هم نداشتی بعد واست یه پنکه می خریدم کلی ذوق می کردی زندگیت متحول میشد!

اینقدر از مثالش خنده ام گرفت که نگو!راستم میگفت!

مزاحم نوشت:

نمی دونم چرا اینقدر مزاحم تلفنی دارم این اواخر؟؟!!

روزنوشت:

امروز کلا روز بدی بود روزی که اولش با پریودی شروع بشه آخر معلوم نیس باچی تموم میشه؟؟!!

تک نوشت:

دوست دارم واسه امتحان عربی نخونم نیم بگیرم از20حرفی هست؟؟؟خوب عربی دوست ندارم باید به کی بگم؟؟؟

حال گیری:

تازه فهمیدم دوست دختر جواد نکونام کیه!

شانس آوردم که طرف آدرسه وب منو نمیدونه وگرنه به خاطر نامردیم یکی میوود تو گوشم!

خوب آخه به خدا دختره قیافش۱۰ شاهی هم نمی ارزه!

امروز کلا داغون بودم!!!بازم بی خیال...

راستی نمی دونم چرا دیگه حال ندارم اینجا بنویسم؟؟؟

یا می مونم یا میرم دیگه...

اصل کپی رایت!

من دیگه از زندگیم خداییش خیلی راضیم!

امتحاناتم یکی پس از دیگری خوب میگذره!

بین خودمون بمونه سر یکی از امتحانا باخودم جزومو بردم خداییش اهل تقلب نیستم اما برای اطمینان با خودم میبرم من همینجوریشم تمام طول روز در حال درس خوندنم اما وقتی یکی از مراقبا گفت کی خودکار مشکی داره من ابله گفتم من دارم بگو تودختر که جزوه روپاته باید دهنتو ببندی!

زنه هم پیله و اومد جزوه هم دیدو گفت آفرین!

منم جای ناراحتی گرفتم خندیدم بعد که رفت اون یکی جزوهه که کپی این بود رو در آوردم و با خیال راحت امتحان دادم!

بحث تقلب نیست!بحث رعایت اصل کپی رایته!

جزوه که ماله منه!برگه امتحانم که مال منه!پس فقط اجازه ی خودم لازمه و هیچ خلافی نکردم...

حالا مگه چی بود.

من خودم استاده ادبیاتم!

بود و نبود ژرف اندیشان واسم هیچ فرقی نمی کنه!!!!

بی شیله پیله!

رک و راستم!

صریح و دقیق.عمرا دروغ رو زبونم نمی چرخه!

ولی با تونیستم.منوببخش که باهات نیستم تومال من نیستی!اصلا آدمش نیستی.

دیشب پشت گوشی دادزدی دیوونه ام!!!

آره دیوونه ام!

همینیم که هستم!

اینقدر درو برخودمو شلوغ کردم که توی سن17سالگیم حس یه آدم40ساله رو دارم.

آخ که چقدر عاشق تنهاییم.اگه بدونی چقدر دوست دارم کلوکاستو بهم بریزم!

هوس باز!

بامنی؟؟؟

نه!عمرا!شایدغیرقابل پیش بینی باشم شایدبتونم خیلی راحت ازت بگذرم اما هوس باز نیستم!

تو هوس باز ندیدی!

من نمی دونم چرا کسیو که به من بیشتر کم محلی میکنه رو بیشتر دوست دارم.

من همیشه از علاقه بدم میومده!از پایبندی...

چقدر این اواخر عاشق شعر "منو رها کن"مهدی یراحی شدم.خیلی آرومه.

دیشب دلم می خواست برم کنسرت.بلیطشم خریدم اما شب حالش نیومد برم.12تومنشم دود شد رفت به درک.

این اواخر فقط اتفاقات زشت برام میوفته.

دلم می خواد به قول علی برم بهشت.

دلم یه پیک ماگرگور خنک می خواد که تا ته دلم یخ بزنه.

اگه بهم دروغی بگی...وای به حالت...عمرا ببخشمت!

(این اواخر چقدر پستام خاله زنکی شده نه؟؟؟)

شرمنده دوستان!

من آدرس همه لینکام یادم نبود برای همین هر وقت دوباره سرزدن لینکشون می کنم.

پ.ن:

احسان امتحانام 11خرداد تموم میشه.

دوباره شد اولین پستم!

هانیه!

دربه در!

مفلوک!

چیکار کردی با وبلاگ فلک زده ی من؟؟!!

مگه چه بدی در حق تو کرده بود؟؟؟

چرا قالبشو عوض کردی که پستام پاک شه؟؟؟

حالا از روی صفحه ی روزگار پاکت کنم؟؟!!

من خودم اوضاعم داغونه میام اینجا میبینم هر کی اومد...به وبلاگ ما!

خدااااا....من تحمل این همه دردو ندارم!

باور کن!

انشاالله در پس آخرین امتحان جسدمو از جلسه میارن بیرون از بس فرجه ها کمه و من همش بیدارم!

کی بشه به خواب ابدی بدم؟؟؟

خدااا دیگه بسمه...

دیگه بسه!