سیب...

امروز تو یه وبلاگی این متن رو دیدم خیلی جالب بود گفتم اینجا هم بذارم البته دو تیکه ی اولش تکراریه ولی آخرشو خودم هم نشنییده بودم خیلی قشنگ بود من که خوشم اومد امیدوارم شما خوشتون بیاد. 

 

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت


بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو در ادامه داده که:

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


واز اونا جالب تر  جوابیه که یه شاعر جوون   بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
 فکر نکنم جواب اون باشه ولی به هر حال هر چی
باشه قشنگه:

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

خاطرات اعتماد السلطنه...

امروز بعد از مدت هایادم افتاد که زمانی عین اعتماد السلطنه شده بودم و روزنوشتی واسه خودم داشتم...

دفتر خاطراتمو پیدا کردم...همون دفتری که هیشکی حق خوندنشو نداشت و همه الکی به خاطر حساسیت زیاد من دست و پا میزدن که بخوننش.
امروز شروع کردم به خوندنش...رسیدم به یه سوتی بزرگ در تاریخ 4/3/89حدود یه ماه بود که شوهر عمم واسه کارش رفته بود چین و روزی بود که فرداش قرار بود شوهر عمم بیاد شب قبلش به عمم smsدادم متنش این بود:
سلام عمه،فردا که شوهرت میادچشماش چینی شده،هه هه!

حالا چی واسه تو میاره؟؟اول ببین چی میاره اگه خوب بود که هیچ اما اگه چیز الکی آورده بود همشو بزن تو سرش بگو برگرده همون جا که یه ماه توش حال می کرده!

از قضا از شانس رنگابارنگ بنده شوهر عمم بلیط یه شب زودتر گیرش اومده و هدیه واسه عمم یه گوشی آورده و من کی این مسیجو فرستادم همون موقع که گوشی عمم دست شوهر عممه!

بعله...همون موقع شوهر عمم به گوشیم زنگ زد و وقتی صداشو شنیدم اول یه جیغ زدم بعد غش کردم.

5شنبه اش که رفتیم خونه ی مامان بزرگم عمم اینا هم اونجا بودن...ساعت تقریبا11بود که عمم پاشد که بره خونش گفتم عمه کجا میرید؟؟شوهر عمم گفت میریم همون جایی که یه ماه توش حال کردیم!

منم کش اومدم...فکرشو بکن...همش در حال گند زدن بودم!

شاه کلید!

پاکش کردم!

هندسه!هوق...

کی میدونه این چیه؟؟؟

اینا تقلبی های موفق هندسه ی من در طول سال تحصیلیه که در قطعاط کوچک تعبیه شده بود!

البته خیلی بیشتر بودن ولی بر اثر گذر زمان مقفود شدن!بهر حال کل جزوه که همین چندتا برگه نمیشه!

Love mit mir!

Doppelbett der Liebenden, die wachsen Liebe, Orgasmus zu erreichen**

هیتلر

  صلح ابدی جنگ بزرگ می طلبد.


        آدولف هیتلر

آن دو سر انجام به هم رسیدند!

آگنس ازدواج کرد و صاحب 13 تا بچه  شد… وقتی که شوهرش فوت کرد، آگنس
 دوباره ازدواج کرد و صاحب 7 تا بچه‌ی دیگه شد…
اما دوباره شوهرش فوت کرد… ولی آگنس دوباره ازدواج کرد و این بار صاحب 5 تا بچه‌ی دیگه شد…
 افسوس و صد افسوس…
 آگنس، این شیرزن پر کار… سرانجام دار فانی را وداع گفت…
 بر بالای سر تابوت، کشیش برای آگنس طلب مغفرت و مرحمت کرد و گفت:
 "خداوندا… آن‌ دو سرانجام به هم رسیدند…"
 در همین حال یکی از حاضرین در مراسم خاکسپاری به سمت بغل دستیش
 خم می‌شه و آروم ازش می‌پرسه:
  "فکر می‌کنی منظور کشیش، شوهر اولش باشه؟ یا شوهر دومش؟ یا شوهر
 سومش؟"

بغل دستی جواب می‌ده: "فکر کنم منظورش پاهاش باش!


پریا نوشت1:طبق معمول بازم مهمون داریم و آقای دایی هم این درسای دانشگاهشو آورده که اینجا بخونه منم ماشین حساب مهندسیمو آوردم واسش و یادش دادم چطور تقلب کنه و فرمولا رو توش بنویسه!

پریا نوشت2:یه شکلات گذاشتم تو کیفم که بعد استخر بخورم آب شده بود ریخت روی مانتو که سفید هم بوده!داغون شد...شانس آوردم پیاده نمی خواستم برم یه آرژانس گرفتم منوببره!


دوست بی دوست!

صبح امروز مامانم ساعت8اومد بالای سرم که پاشو بریم استخر منم پتو رو کشیدم رو سرم گفتم ای بابا حال ندارم خودت برو!

اونم رفت لباس شو پوشید دوباره اومدبالای سرم گفت دارم میرم پاشو بریم!ایندفعه دیگه بزور رغبت کردم پاشدم حالا یه دفعه یادم اومد که ای بابا وسایلم کو؟؟؟!

تو کمد دنبال مایو و کلاهم میگشتم و تصمیم گرفتم گوشی با خودم نبرم که اگه آرمین مسیج داد جواب ندم ضایع بشه یکم!آخه این اواخر یه جوری شده!
*از اونجایی که میگن پسر خوشگل مال آدم نیست اطمینان82%داشتم که ایشون میپرن حالا هم هرچی خودش بگه نه نمیپرم من که از خودم حرف در نمیارم!
*اوایل از صبح ساعت8مسیج میداد از10تا2تاشو نیم ساعت بعد جواب میدادم و شبا بزور منو تاساعت5صبح بیدار نگه میداشت حالا ساعت10شب مسیج میده:چطوری؟تا من مسیج ندم تو که یادی از من نمی کنی؟کجایی؟با کی رفتی؟ کی رفتی؟چرا به من نگفتی؟اصلا به من اهمیت نمیدی؟همش با دوستات حرف میزنی؟!همش خونه فامیلاتی!همش در حال
smsبازی هستی!
یعنی این پسر همش در حال غر زدنه!فقط یه ویژگی خوب داره اونم اینکه وقتی من رو اعصابش قدم میزنم فقط ساکت میمونه...همون بهترم که عصبانیش نمیکنم!
دوستی مثل من نوبره!من ماهی2-3 دفعه میرم ببینمش توی این مدتم فقط ایشون وظیفه داره واسم خوردنی بخره!
عمده ی حرفای من طی این مدت این بوده،من ناراحت نمیشم اگه دوست دختر داشته باشیا!جون من بگو چنتا دوست دختر قبل من داشتی!نمیتونی به من دروغ بگی آمارتو دارم بگو چندتا بودن،ای بابا به خدا ناراحت نمیشم!اصلا من که میدونم خوش اخلاق نیستم نظرت چیه توافقی رابطه رو تموم کنیم؟اصلا رابطمون به جایی نمیرسه!ای بابا من اصلا زنت نمیشم!من شوهر نمیخوام نه خیلی قیافت به مرد زندگی می خوره با این موهات!(و موهاشم میکشم)
پس انتظارشم باید داشته باشم که به غیر از من دوست دیگه ای داشته باشه!من که فکر میکنم به جای دوست بیشتر به قول خودش الهه ی عذابشم!البته خودش میگه ناراحت نمیشه!
الان حدود چندشبه که از ساعت11به بعد مدام در حال مکالمه اس و خطش اشغاله تا ساعت2شب!و دیگه هم جواب نمیده شب ساعت10هم بهش شب به خیر بگم میگه خوب بخوابی!خوب من که میدونم این عین جغده تاصبح بیداره فقط موندم چیکار میکنه؟!
به هر حال اگه بفهمم دوست دختر داره تنها عملی که انجام میدم اینکه که خشتکشو دور گردنش پاپیون میکنم!آخه منی که هفته ای یه بار به سرم میزنه که باتو تموم کنم این حرکاتا چیه؟بعدشم بهش میگم ادعای عشق و عاشقیتو واسه اون عمت برو بکن!پررو...  


پریا نوشت:چرا از مازیار خبری نیست؟؟از پریا به مازیار!هرجاهستی خودتو نشون بده!لوس بازیم درنیار تو که لوس نبودی!میدونم که میای!

پریا نوشت:بازم دارم در به در دنبال یه وب میگردم که نوشته هاشو بتونم حس کنم،همه وب مینویسن اما اون کسی واقعا از ته دلش بنویسه کم پیدا میشه!حتی اگه فقط2خط بنویسه هرچند خیلی ساده باشه اما کلی لذت میبری...در کل بازم عین وب محمد پیدا نکردم.شاید فکرکنید دارم زیاده روی میکنم اما نوشته هاش اونقدر به دلم می نشست که نگو.من دکتری افتخاری از وب پایه یه فنجون قهوه ی هستی از نوع زهر ماری و آقای مهندس!

یادت بخیر پسرم... 

البته من خودم طرفدار پرو پاقرص وب دوستامم!همه اونایی که لینکامن...همشون.


روز مرد...

مرد یعنی یک جهان بی چارگی/یک بلای خانگی


سایه ای پر دردسر/یک هیولای دوسر


یک کویر بی گیاه/زندگی با او تباه


آسمانی بی فروغ/هر چی میگوید دروغ


شوره زاری بی علف/عمر زن با او تلف


روز مرد مبارک!

دبیرستانای مضحک...

امروز خیلی عصبانی بودم،خیلی!
دبیرستان شاهد برای اینکه راندمان نمرات دانش آموزاش پایین نیاد به یکی که نمره ی ریاضیش 5 بوده دادن15!!!
چرا؟"چون باباش جانبازه!خوب قربون اون بابات بابات جانبازه تو چه گلی به سر این کشور زدی؟؟که5ت بشه 15؟!گیریم پاپی تو بود فاضل از فضل پاپی تورا چه حاصل؟؟

خوب همینه که معدلا الکی میاد بالا؟این تبعیض قرار دادنای زشت چیه آخه؟؟من خودم 4سال تو شاهد درس خوندم که به اصطلاح مدرسه ی خاصه هیچ گلی به سر خودم نزدم!حالا که دبیرستان دولتیم که هیچ...

البته همون بهتر که از اون مدرسه ی کوفتی دراومدم...توی این گرمای60درجه آبادان چادر میزدم!تو این هوا اینجا خر و قاطر تب می کنن!
بعد واسه امتحانات نوبت دوم که گوشی بردم گوشی مو گرفتن!

بعد توشم گشتن!!!!منم نامردی نکردم در حق خودمو اسم تمام دخترایی که گوشی آورده بودنو دادم!اصلا به من چه؟!دلم خواست...
بعد رفتن عکس منو عمومو آوردن میگن به مامان بابا:ببینین آقای "م" ما فکر میکنیم این دوست پسر دخترتونه!

خب آخه زنیکه ی فلان!من عکس دوست پسرم میزارم دم دست تو که آتو داشته باشی؟؟بعد به شماره هامم زنگ زدن که ببینن کدوم دختره کدوم پسره...آخه بگو به تو چه زنیکه ی ترشیده که عقده ی شوهر نداشتنتو سر ما خالی می کنی؟؟؟!
می خوای خودم جای شوهر نداشتت پامو بکنم یه جات؟؟!
من موندم چرا اینقدر مدیرای دبیرستان دخترونه عقده این؟؟؟یعنی چی؟؟بگو تو اگه آدمی برو جلوی اون دخترای هم جنس باز مدرستو بگیر...حداقلش که من یکی با زیر و بم این دبیرستان آشنایی دارم!یکی 2 تاهم نیستن!حداقل دوست پسر که عرف تره...

من موندم تو کدوم یکی از دبیرستان های پسرونه همچین کاری رو میکنن؟؟!!
با اون دبیرای عقده ای!!!البته خدارو شکر امسال مدیرمون بهترههههه!
من تا جایی که می تونم به همه میگم که تا جا داره نرن دبیرستان های شاهد!!!منم امتیاز فرهنگی داشتم ولی اینقدر فرق میزاشتن بین یه اونجوری و اینجوریش...و اون دخترای چاپلوسش!واسه دبیرستان دانشگاهم تست دادم در نیومدم!دبیرستان پالایشگاهم که پول خون باباتو ازت میگیره بعد باید اجباری یه مقنعه بزنی تازانوهات!جایز دیدم برم دبیرستان دولتی!
سگ دولتی بهز دبیرستان شاهده...

من لعنتی...

خب هیچی دیگه!گند زدم...دلم می خواد روی خودم بالا بیارم!

کارنامه ی درخشانمم گرفتم مامانم از دم در برام دست میزد...

اگه بابام بفهمه تقریبا میشه گفت نصفم میکنه واسه من الکی خرخون فکر کنم خود لعنتیمو خر می کردم؟!

تمام اتفاقای بد هم زمان میوفته واسم!

حالا یعنی چی؟؟؟معدلم افت کرده...منم سیب زمینی عین خیالم نیس...فقط الکی ناراحتم...واسه اون هندسه ی لعنتی هم اعتراض زدم...واسه اون معلم فلان فلان شده!کثافت فقط همین درس گه معدلمو کشید پایین که هیچیم ازش نمی فهمم...به درک!

اگه اون مشاور آشغالی دبیرستان شاهد که وقتی کارناممو گرفتم الکی تو گوش مامانم نمی خوند که بفرستش ریاضی و منم ادعا و مامانم پیله حالا اینقدر مثل سگ تو گل فرو نمی رفتم!

آآآآآآخ به کی بگم؟؟؟!

بدم میاداز خودم!بز می چروندم سر جلسه؟!

خوبه هنوز بابام نفهمیده!

مامانم می گه سکته میکنه؟!معدلم چند نمره افت کرده؟؟!پارسال شدم18/68...امسال چی؟؟!

اااااای

اصلا معلوم نیست آخرش چی میشه!واسمم مهم نیس...من می دونستم معدلم میاد پایین...من بی هدفم!

اون داییم که لیسانس کامپوتر داره به سرش زده بازم بره دانشگاه میگه تموم کردی کنکور علوم و فنون میدیم فیزیک دریا میبرمت تو گمرک پیش خودم...ههههههه!شر و ور!

از مهندسی نفت دانشگاه آبادان رسیدم به دانشگاه آزاد امیدیه!

احتمالا آخرش یا میرسم به هتل داری چُمُسغِیر یا خانه ی بخت!البته اونم گیر نمیاد چون بازم ناراحت بودم و سر آرمین خالی کردم انتظار داشتم حداقل یه بار واسه رضای خدا اونم از دستم عصبانی بشه که یکم باهاش دعوا کنم!لعنتی حالم از خونسردی وآرومیش بهم می خوره!

همونطور که بی هدف می چرخم!گندش بزنه اصلا نمی دونم این دبیرستان کوفتی چرا تموم نمیشه؟؟!پیر شدم تو این دبیرستان!آشغالی...

حالا کی می خواد حرفای اون مرده حجازیان و تحمل کنه؟؟!حتما تا رفتم میگه خانم "م"شیرینی 20؟؟

منم میگم از کجام واست 20ریاضی در بیارم؟!

فعلا که این اواخر شدم مضحکه ی عام و خاص حتی مامانم هم واسه فرم ابرو هام مسخره ام می کنه خوب من ابروی بلند دوست دارم!چرا بهم میگی پری خاتون ها؟؟!

خداییش زندگیه ماداریم؟!

اصلا دیگه نمی خوام بیام نت...می خوام تاریک دنیا بشم...اعصاب ندارم!...شاید گمشم!

من لعنتی...دیگه نمیام...شاید...


 پریانوشت:دریغ از یه ذره ثبات!

معدلم 17.1با افتخار بی افتخاری میگم!به بابام گفتم غیر مستقیم که اگه معدلم کم شه چیکارم میکنی؟گفت دیگه چیکارت کنم؟خب آخه بابام تو دانشگاه شاگرد اوله اونوقت من؟!خب دلم واسه اون میسوزه من که هیچی...

هندسه هم شدم11!زبان فارسی هم15!هه زبان مادریم رو هم بلد نیستم!

فکر کنم هندسه هه همش تقصیر احسانه!(شوخی!)


پری مهربون...

یک زوج در اوایل 60 سالگی ، در یک رستوران کوچک رومانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن

ناگهان یک پری کوچک سر میزشان ظاهر شد و گفت: چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار موندید ، هر کدامتان میتوانید یک آرزو بکنین. خانم گفت: اووووووووووووووووه، من میخواهم به همراه همسر عزیزم ، دور دنیا را سفر کنم. پری چوب جادوئیش را تکان داد و دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت:خب ، این خیلی رومانتیکه و فقط یکبار در زندگی اتفاق میافته ، خیلی متاسفم عزیزم ولی من آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خود داشته باشم. خانم و پری سخت ناامید شده بودن ولی آرزو، آرزو دیگه!!!! پری چوب جادوئیش را چرخاند و .....آقا 92 ساله شد!

نتیجه اخلاقی: پری ها مونث هستند!
پریا نوشت:این متن راجع به خودم بود!!!!

تصمیمات نا به جا!

اول صبح به خودم لعنت فرستادم که چه غلطی کردم!!!

دلم می خواست بخوابم باید همراه مادر میرفتم!

اینقدر از این اعمال خودسرانه بدم میاد که اول کارو میکنن بعد از من اجازه میگیرن...
خانم مادر رفته کلاس گویندگی سینما گران باز منو ثبت نام کرده احتمالا باز باید قیافه ی یه وری اون پسره روباید ببینم که همش ادعاش میشد فیلم نامه اش تو استان اول شده...ابله!
از اول تیر هم که کلاس حسابان دارم...امروز هم که رفتم استخر از اونجایی که این استخره که ما میریم استاندارد مسابقاته نه تفریحی آب قسمت کم عمقشم تا گردن منه چه برسه به9متری عمیقش...!
از اونجایی که ترسو هستم هنوز تو عمیقش نرفتم ولی برادر جان عرشیا رفته!(7سال ازش بزرگ ترم دریق از یه جو جنم!)
همینطور چپیده بودم بغل مامانم و خاله و مادر بزرگم که زیاد شنا بلد نیستن گاهی اوقات این ور و اون ور میرفتم و اصلا حواسم نبود که اون غریق نجاته که مربی تیم شنا هم هست داره منو نگاه می کنه از مامانم خواست که به من بگه برم تست بدم منم رفتم و هر چی که شنا خواست رو رفتم و واسه خودش برید و دوخت که فردا ساعت11.30تا1 بیا!
مامانم هم سریع تائید کرد که باشه میاد!
منم برگ چغندر!
هیشکی اصلا از من نظر نمی خواد !ای بابا!
عین اون جکه شد:

که پسره از سربازی برگشت بهش گفتن نبودی واست زن گرفتیم اینم بچه اش خوب نبود طلاقش دادیم!

معادلات!

معادله ۱

انسان = خواب + خوراک + کار+ تفریح

الاغ = خواب + خوراک

پس

انسان = الاغ + کار + تفریح

وبنابرین

انسان – تفریح = الاغ + کار

بعبارت دیگر

انسانی که تفریح ندارد = الاغی که فقط کار می کند
معادله ۲
مرد = خواب + خوراک + درآمد

الاغ = خواب + خوراک

پس

مرد = الاغ + درآمد

و بنابرین

مرد – درآمد = الاغ

بعبارت دیگر

مردی که درآمد ندارد = الاغ

معادله ۳

زن = خواب + خوراک + خرج پول

الاغ = خواب + خوراک

پس

زن = الاغ + خرج پول

وبنابرین

زن – خرج پول = الاغ

بعبارت دیگر

زنی که پول خرج نمی کند = الاغ

نتیجه گیری:

از معادلات ۲و۳ داریم:

مردی که درآمد ندارد = زنی که پول خرج نمیکند

پس:

فرض منطقی ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها تبدیل به الاغ شوند..

و

فرض منطقی ۲: زنها پول خرج می کنند تا نگذارند مردها تبدیل به الاغ شوند.

بنابرین داریم ...

مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول

و ازفرضهای۱و۲ نتیجه منطقی میگیریم که:

مرد + زن = ۲الاغی که با هم بخوشی زندگی میکنند!                                                                    

پریا نوشت1:این مطلب قصد توهین کردن به هیچکی رو نداره.دیدم باحال بود نوشتمش.

پریانوشت2:دوستان امشب شب آرزوهاست.آرزوهای قشنگ فراموش نشه...

شعر...

نه سر افرازی ِ بکارت مریم

نه رسوایی ِ روسپی های دامن کوتاه !

تنها شعر..

دختر کوچک من

که پدرش را نمی شناسم

...............................................................................................

این شعر رو بیش از حد دوست دارم....البته اگر من شاعرش بودم،این فکر قشنگ رو،جور دیگه میگفتم...

...............................................................................................

نوبت به کدام جسم باید برسد؟!

هر دفعه به ریش یک نفر بسته شدم !

باید بروم به جلد مقبول تری

از بس که الهه بوده ام خسته شدم

عشق از دیدگاه ها!

عشق از دیدگاها عشق از دیدگاه حاج آقا: استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدی. (جمله عاشقانه : خداوند همه جوان ها را به راه راست هدایت کند)

عشق از دیدگاه دختر حاج آقا: آه... یعنی می شه بدون اینکه بابام بفهمه من عاشق بشم؟ ( جمله عاشقانه : ندارد)

عشق از دید یک ریاضیدان: عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول. (جمله عاشقانه : آه... عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم)

عشق از دیدگاه بقال سر کوچه: والا دوره ما عشق مشغ نبود که, ننمون رفت و این سکینه خانم رو واسمون گرفت آورد.(جمله عاشقانه: سکینه شام چی داریم؟)

عشق از دیدگاه یک دختر مدیوم کلاس و کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم بودی , بغلم می کردی, سرمو میگذاشتم رو شونه هات....( جمله عاشقانه : دوستت دارم عزیزم)

عشق از دید مادر بزرگم : از این حرفای بد نزن , راستی این دختر اقدس خانم خیلی دختر خوب و با کمالاتیه , تازه تحصیل کرده هم هست . ( جمله عاشقانه : پاشو بریم خواستگاری)

عشق از دید کسی که بار اولشه عاشق میشه: عزیزم باور کن بدون تو حتی یک لحظه هم نمی تونم زندگی کنم, تو واسم همه دنیا هستی....(جمله عاشقانه : فدات شم عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم)

عشق از دید کسی که بار اولش نبست که عاشق میشه: عزیزم خیلی دوستت دارم, باور کن شب ها به خاطر تو با پای برهنه می خوابم....(جمله عاشقانه : آه عزیزم دیرم شده باید برم)

عشق از دید یک راننده : رادیات (رادیاتور) عشق من از برات جوش آمده , باور نداری بر آمپرم بنگر.....(جمله عاشقانه : عیزم دوست دار.... بو بو بوغ غ غ)

عشق از دید بعضی ها : آه ..یعنی خدایا میشه بیآد خواستگاریم؟....(جمله عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذرت می کنم اگه بیآد خواستگاریم (جمله عاشقانه: به دلیل نحسی از نوشتن معذوریم حتی شما دوست عزیز )

عشق از دید ارازل و اوباش: عشق مشغ سیخی چند بابا, برو بچه سوسول دلت خوشه, خونه خالی نداری ....(جمله عاشقانه :بو بوغ غ ... خانم بیا بالا خوش میگذره)

عشق از دید یک مهندس الکترونیک : عشق همان دوست داشتن است وقتی در ضرب می شود, البته در این حالت انسان به صورت غیر خطی عمل می کند. ( جمله عاشقانه :عزیزم تو منو در وسط منحنی مشخصه بایاس کردی)

عشق از دید بابام : آخه پسر ,عشق واست نون و آب میشه؟....حالا بگو ببینم پدرش چه کارست؟ (جمله عاشقانه برو با دختر حاج آقا ازدواج کن)

عشق از دید حمیدک : عشق تنها هدف آفرینش هستی است, زیرا انسان تنها موجودی است که عاشق میشود. (جمله عاشفانه:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)

عشق از دید مادر ها: وا مگه تو امسال کنکور نداری؟ عشق باشه واسه بعد. مگه تو امسال فلان نداری؟ عشق باشه واسه بعد.. مگه تو امسال بهمان نداری؟ عشق باشه واسه بعد...(جمله عاشقانه: باشه واسه بعد)

عشق از دید کسی که در عشق شکست خورده: عشق یعنی کشک. (جمله عاشقانه: برو کشکتو بسآب)

عشق از دیدگاه مهندس کامپیوتر (آقای آرمین آران): عشق مثل صفر و یکه یا هست یا نیست.( جمله عشقی : سیستم عاملم برات هنگ کرده )

خیانت...

ای دوست!

این روزها که می گذرد احساس می کنم

آنقدر با هم دوست بوده ایم

که دیگر

 وقت خیانت است

 

                                      نصرت رحمانی

همین درستشه!

دختر که رسید به ۲۰ .......................هنوز وقت ازدواجش نیستRead

دختر که رسیدبه ۲۱ ........................کم کم دورو برش بپلک

دخترکه رسید به۲۲ .........................دیگه دنبالش بدوSmiley

دخترکه رسیدبه۲۳ ..........................منتطره مهندسه

دختر که رسید به۲۴ ........................دست مامانت رو بگیر وبیار

دختر که رسید به ۲۵ ....................درست شده شبیه گنج

دختر که رسید به ۲۶  ..................بیشترداری بهش کشش

دختررسیدبه ۲۷ .........................یه وقت دیدی از کف رفت

دختر رسید به۲۸ ........................نبایددنبال شخص دیگه ای گشتSmiley

دختر رسید به۲۹ ........................هنوز نگرفتیش بی عرضه .....

دختر رسید به۳۰ ......................شاید بهش برسی

دختر رسید به۳۱ .........................خرنمیشه با پول وچکSmiley

دختر رسید به۳۲ .........................به این راحتی نمیشه همسر تو

دختر رسید به۳۳ .........................دیگه دستت بهش نمیرسه تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدچون اگه میخواست تا الان بهت جواب مثبت داده بود

دلیل خر شدن!

موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی

انسانی زشت و عجیب الخلقه بود.

قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت.

موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد

که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت.

موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد،

ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

 

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :
- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :
- بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن» فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.
نتیجه اخلاقی :
دخترها از گوش خر می شوند و پسر ها از چشم!!!


پریا نوشت1:اینا رو نوشتم که همه بدونن!(بعد میگن زنان مکار!)

پریانوشت2:مگه من چیکار کردم که هی کامنت میزاری فحش میدی؟؟عجب آدم بی ارزشی هستی!

پریا نوشت3:تصمیم دارم نظراتمو باز بزارم!

جنس کثیف...

خوشم اومد وقتی بهت گفتم تف به روت بیاد!

حال کردم به خدا!

جدا حروووووم زاده ای!!

فقط من مطمئن نبودم چقدر آشغالی!فاسدی!دورغ گوئی!

از آدمای کثیفی مثل تو بدم میاد...

تقطه ی مقابلم بودی درست زمانی که فکر می کردم عین خودمی!!!

من صادق بودم باهات!اما تو هیچیت راست نیست!

از سگ پست تری!باورت میشه وقتی از بابام پرسیدم فقط تعجب کردم؟؟!اصلا ناراحتت نیستم!

کاش میدونستم آدمای هم جنس خودت،عین خودت به چه چیزایی فکر می کنن؟!

 تو فکر می کنی همه مثل خودت ک*س*خ*ل*ن؟؟؟؟

فقط خودتی که اینطوری هستی!باور کن...