سواااال

من یه سوال مضخرف دارم!


ببخشیدا!


چرا وقتی آبو میریزیم توی بالون حجمی و میزاریمش روی یخ آب به جوش میاد؟؟؟؟!!


اینو یه دبیر گفت!

هرچی تو نت سرچ کردم هیچی دستگیرم نشد...اگه شما چیزی میدونید بهم بگید یا اینکه برم بزنم تو صورت دبیره که زنک چرا شرو ور میگی

آپ کردیم بالاخره!!!!

یعنی اعتیاد پیدا کردم به دیدن چهره ی این دبیر محترم...هر سال میریم پیشش،زمستون و تابستون!

سری کلاس های چند باره!
از اونجایی که دبیر مورد علاقه ی پارسالم امسال3 تا از درسامونو گرفته و هفته ای 12ساعت باهاش کلاس داریم از بس قیافشو دیدم گه گیجه گرفتم و وقتی میبینمش حالم بد میشه...الحق که امسال اصلا بلد نیس درس بده والا!
به همین خاطر باز روی آوردیم به کلاس آقای "ح"...
همیشه سر این کلاس جریانات داشتیم ما...از اونجایی که عین این بچه های خوب ردیف اول روبه روی میز دبیر میشینم اجبارا باید ساکت بمونم...به خدا اغراق نمیکنم!
بارها عقیده داشتم واقعا نباید دبیر مرد واسه دخترا بزارن...واقعا!
من و عاطفه و الهه و سحرو الهام و مارال و نورا و...جزو بچه های همیشگیه کلاس های آقای "ح"هستیم و میدونیم که شوخی سر کلاس این دبیر جاش کیاست اما این چند نفری که اکیپی از او دبیرستانه اومدن...وای وای وای!
به جلف گفتن زکی!
مثلا دبیر داره درس میده سر کلاس یهو آهنگ ما نینی کوچولوهای وروجک پخش میشه بعد میبینیم زنگ خور یکی از ایناس!
یعنی وقتی اینارو میبینم عرق شرم جای خود دارد!
مدرسه هم دیگه هیــــچ!
تا جایی که یادمه همیشه با زنگه دینی مشکل داشتم...انصافا زنه خیلی حرف میزنه.
پارسال یه معاونی داشتیم بیچاره...خدایا از گناهانمان بگذر!!!چه حرفایی که راجع بهش نمیزدیم!
اما گاهی اوقات واقعا مسخره میشد عین بتمن هستا وقتی می ایستاد شنلشو میگرفت دستش،اینم همونطوری چادرشو میگرفت دستش...
تنها بعضی مواقع گیر میداد که چرا گیره مو زدید کله تون 10من شده و از این شرو ورا!
حیف قدر عافیت ندانستیم...امسال ما یه معاون داریم دونه دونه از سر صف صورت و ابرو و آرایشو حتـــــــــــی سیبیلم نگاه میکنه زنکه!
اعصاب دیگه نزاشته واسمون دخترا تا میبیننش مقنعه هارو میکشن جلو وقتی پاشونو از پله گذاشتن بالا دوباره درستش میکنن!
زنگای آزادم که میاد از کلاس میکنتمون بیرون...زنیکه ی منحرف،میبرتمون تو گرما!

پریا نوشت:

خداوندا...به درگاهت پناه میبرم مرا از دست افکار پوچ یک دوست فارغ بفرما!
که اس نده بگه من آدم خوبی نیستم چون یه ساعت بجای اینکه با اون برم بیرون با یکی دیگه از دوستام رفتم بیرون بهم بگه قهره و دیگه باهام حرف نمیزنه بعداز 2 دقیقه زنگ بزنه بگه ببخشید...خدایا حوصله موصله ما کو؟!

پریا نوشت 2:

دختری که 5 ساله با یه نفر دوسته و به خاطره حرفای دوست پسرش بخواد با دوسته5 سالش تموم کنه همون بهتر که اصلا نباشه!


اینم از مدرسه رفتن ما!

با شروع سال تحصیلی دوستان سابقو دیدیم،انصافا اصلا حرفم نمیومد دلمم واسه هیچکی تنگ نشده بود اما تا پامو گذاشتم تو مدرسه یکی همچین پرید تو بغلم که نزدیک بود با دیوار یکی بشم با کاردک بیان جمعم کنن،کم کم از هیجانات نازنین جان کم شد و شروع کرد تعریف کردن که دیدم به به!

وقتی مدرسمو از شاهد عوض کردم کلی حرفو حدیث پشت سرم بود که این چرا از این مدرسه در اومده حالا همونایی که پشت سرم حرف میزدن و جالب اینجاس که دوستای سابق خودم بودن اومدن اینجا...

یکی هم هست که از غیرانتفاعی اومده انصافا اصلا باهاش حال نمیکنم دختره ی یُبسِ بی مزه که همه ی کاراشو تحمل کردم جز اینکه وقتی داشت مسخره بازی در میوورد یه تیکه ای بهش انداختم تا تهش بسوزه!

ای بدم میاد بعضی دخترا دنبال پسرا آویزون میشن...اینم همینطوریه همچینم تعریف میکنه حوصلمو سر میبره حالا فکر میکنه چی هست!

از همه ی اینا هم بگذریم اکثر دبیرای امسالمو دوست دارم.

این یونی فرم لعنتی من هم حاضر نمیشه که مجبود نباشم این بادگیرو هر روز بپوشم برم مدرسه و بیام!

شیفت مدرسمم برعکس شیفت مامانمه یعنی تقریبا تمام روز نمیبینمش!

واسه همین روز شماری میکردم مدرسه شروع بشه یکم کمتر صداشو تو گوشم بشنوم واسه همین از شروع مدرسه بسیار خشنودم!

نمیدونم چرا امسال اینقدر آروم شدم؟؟!

سر کلاس اصلا حرف تو دهنم نمیاد...شدم عین این بچه های لوس!باید خودمو اصلاح کنم!


همیــــن...